{magic love}

فصل دوم پارت ۳
از آن طرف ایان هم داشت با دوستانش صحبت میکرد.
جکسون: ایان، واقعا رابطت با آزاله خوبه؟
لوکاس: این چه سوالیه ندیدی چجوری باهم وارد شدن ، اگه جاهاشون کنار هم بود الان به هم چسیبده بودن.
ایان: بسه دیگه معلومه رابطمون باهم خوبه.
ویلیام: خوبه.
جکسون: آه ویلیام شنیدم توهم قراره با ایلا نامزد کنی.
ایان: واقعا؟
لوکاس: انقدر درگیر عشقت بودی کلا حواست به خبرا نبود.
ایان: لوکاس.
لوکاس خنده ای کرد و گفت
لوکاس: حالا ولش کن ویلیام بهش بگو.
ویلیام: باشه. خب داستان از اونجا شروع شد که خانواده هامون هم رو تو یک مهمانی ملاقات کردن و تصمیم گرفتن که ما باهم اشنا شیم. و خب قراره پند هفته دیگه باهم نامزد کنیم.
ایان: باهم خوبید؟
ویلیام: آره
جکسون: هعی لوکاس، فقط ما موندیم.
جکسون و لوکاس خنده ای کردند.


آتنه: بچه ها این دختر جدیده ، امیلیا خیلی عجیبه.
الیزابت: منم موافقم.
آزاله: اینجوری راجبش نگید شاید اونم مثل ما باشه.
آریان: راست میگه نباید زود قضاوتش کنیم.
ازاله: من میرم پیشش.
ایلا: باشه.
آزاله به سمت امیلیا رفت.
آزاله: سلام!
امیلیا: آه سلام.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد❤️🌹